هوش هیجانی به عنوان یکی از مهارتهای کلیدی در زندگی فردی و اجتماعی شناخته میشود. این نوع هوش، برای فرد در فعالیتهای اجتماعی، روابط بین فردی، کنترل رفتار و تصمیمگیریهای صحیح و موثر، بسیار حائز اهمیت است. به عبارت دیگر، هوش هیجانی به فرد کمک میکند تا با دیگران به خوبی ارتباط برقرار کند و بهترین تصمیمات را در هر شرایطی بگیرد. در این متادیسکریپشن، به بررسی اهمیت هوش هیجانی در کودکان و روشهای ارزیابی آن پرداخته میشود.
تستشو
1
کودکان در دوران کودکی خود به دلیل نداشتن تجربههای کافی، نمیتوانند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کنند و در برخورد با مشکلات احساسی، ناپایداری رفتاری و مشکلات در تصمیمگیریهای مهم مواجه میشوند. هوش هیجانی در کودکان به عنوان یکی از مهارتهای کلیدی برای کمک به آنها در بهبود روابط بین فردی، کنترل احساسات و تصمیمگیریهای صحیح و موثر شناخته میشود. در این مقاله در تستشو به اهمیت این ارزیابی و سنجش میپردازیم.
برای ارزیابی هوش هیجانی در کودکان، میتوان از روشهای مختلفی استفاده کرد. یکی از مهمترین روشهای ارزیابی هوش هیجانی، پرسشنامههای مخصوص هوش هیجانی هستند. این پرسشنامهها به کودکان در قالب سوالات ساده و عملی کمک میکنند تا هوش هیجانی خود را ارزیابی کنند. همچنین، برخی از روشهای دیگر ارزیابی هوش هیجانی شامل مصاحبه با کودک، روشهای مشاهده و نظارت، و تستهای روانسنجی هستند.
هوش هیجانی کودکان ازآنجهت اهمیت دارد که مطابق تحقیقات علمی، بر روی آینده شغلی، کاری، اجتماعی و خانوادگی آنها تأثیر مستقیم دارد. برای اینکه راهکارهای بهبود هوش هیجانی کودکان را یاد بگیرید، ابتدا باید با مفهوم هوش هیجانی آشنا شوید.
آزمون دهید: تست نئو
تا مدتهای طولانی، تصور میشد این «بهره هوشی» یا همان «آیکیو» است که منجر به موفقیت یا عدم موفقیت افراد میشود. بهره هوشی یا IQ اگرچه نشاندهنده میزان سرعت واکنشهای مغز به محاسبات یا پدیدههای جهان هستی است، اما بیشتر از هوشهای دیگر مثل هوش هیجانی، هوش معنوی، هوش عاطفی یا هوش مالی اهمیت ندارد.
آزمون دهید: تست طرحواره
به زبان سادهتر، اگر فرض کنیم شما با یک «آی کیوی بسیار بالا» بتوانید صاحب یک کرسی در بهترین دانشگاه جهان شوید، اگر هوش هیجانی پایینی داشته باشید، هرگز نمیتوانید این جایگاه مهم را حفظ کنید. بیشترین احتمال موفقیت هنگامی وجود خواهد داشت که شما هر دو هوش یعنی بهره هوشی و هوش هیجانی بالایی داشته باشید.
به جنبههای مختلف هوش هیجانی در مقالهای جداگانه نیز خواهیم پرداخت. اکنون در مقاله پیش رو میخواهیم روشهایی به شما یاد بدهیم که بتوانید هوش هیجانی کودکان خود را بهبود ببخشید. به این ترتیب احتمال موفقیتهای آتی آنها را افزایش خواهید داد.
یکی از اجرای مهم هوش هیجانی کودکان، خودتنظیمی احساسی (Emotional self-regulation) است. این مفهوم به چه معناست؟
خود تنظیمی احساسی یا همان (شناخت عواطف خود) توانایی مدیریت تجربه و بیان احساسات فرد است. در عمل، کودکان هرچه بزرگتر میشوند توانایی بیشتری برای تنظیم احساساتشان دارند.
مثلاً در سن چهار سالگی اغلب کودکان شروع به استفاده از استراتژیهایی برای از بین بردن تحریک محرک خارجی میکنند. مثلاً وقتی وحشت زدهاند، گوشهایشان را تیز میکنند. وقتی صدای بلندی میشنوند، چشمهایشان را میگیرند.
آزمون دهید: تست هوش هیجانی
تا سن 10 سالگی کودکان به طور مداوم استراتژیهای پیچیدهتری برای خود در نظر میگیرند. این استراتژیها را میتوان به دو دسته ساده تقسیم کرد:
زمانی که یک کودک میتواند برای حل مشکل راه حل ایجاد کند، با شناسایی مشکل برای مقابله با آن طرحی میریزند. کودک دیگر سعی میکند بدون ایجاد یک راه حل، سعی کند آن را تحمل کند و آن را جزئی از زندگی میبیند! تمام این استراتژیها جزئی از هوش هیجانی هستند.
آزمون دهید: آزمون کلیفتون
رهبران کشورهای مختلف تا مدتهای مدیدی بر موفقیت تحصیلی کودکان متمرکز بودند و تحصیلات بالا را نشانهای بر موفقیت تلقی میکردند.
در این نوع نگرش، احساسات و هیجانات افراد (که اغلب بسیار متفاوت هستند) تا حد زیادی نادیده گرفته میشد.
در همین ایران خودمان (بر خلاف کشورهای توسعه یافته و پیشرفته) هنوز هم سطح تحصیلات (به معنای سنتی، قدیمی و کهنه شده) مهمترین ملاک برای انتخاب افراد برای پستهای حساس و پیچیده است.
خود تنظیمی احساسی یا به معنای عامتر «خویشتن داری» تکهای از هوش هیجانی و پارامتری برای موفقیت کودکان از اهمیت ویژهای برخوردار است.
کودکانی که قادر به مهار ایمپالسها (محرکهای احساسی) هستند و از عوامل حواسپرتی دوری میکنند، قادر به مشارکت در رفتارهای اجتماعی بیشتر و رسیدن به اهدافشان هستند. در نتیجه تلاش بیشتر و موثرتری برای حل مسئله انجام میدهند.
آزمون دهید: تست طرحواره
یک مطالعه، کودکان را در زمینه کنترل خود مورد آزمایش قرار داد. این مطالعه نشان داد آن دسته از کودکانی که کنترل احساسات خود را بیشتر در اختیار دارند، از نظر جسمی سالمترند، پول بیشتری کسب میکنند و احتمال کمتری وجود دارد که الکلیست یا معتاد شوند. همچنین آنها سوابق جنایی کمتری در آینده خواهند داشت.
اولین بخش هوش هیجانی، آگاهی و درک احساسات است. ما باید قبل از اینکه بتوانیم احساسات خود را کنترل و بیان کنیم، آن را درک کنیم و بپذیریم. احساسات، یک ناراحتی نیستند، بلکه ابزاری برای تکامل انسان است و وسیلهای در خدمت اهداف ما.
نظریه «احساسات گسسته» نشان میدهد که هر یک از احساسات اولیه ما برای خدمت رسانی به اهداف متمایز و انگیزه دادن به رفتار ما تکاملیافته است.
مثلاً اندوه، یک احساس منحصر به فرد است. اغلب فکر میکنیم اندوه و ناراحتی مانعی برای موفقیت است؛ اما همین «اندوه» مثل ترمزی است که برای دوری از خطر در یک ماشین طراحی شده است.
اندوه میتواند به ما این فرصت را دهد که منبع آشفتگی عاطفی خود را به خوبی پیدا کنیم و نگاهی نزدیکتر به سوابق آن بیندازیم.
در مقابل، «عصبانیت» به عنوان احساسی دیگر، در تشدید انرژی به ما کمک میکند و خون بیشتری را به اندامها میرساند. خشم همچنین به ما نشان میدهد که حقوق ما پایمال شدهاست و به ما کمک میکند تا در برابر تهدیدات احتمالی از خود حفاظت کنیم.
بنابراین در یک جمع بندی باید بگویم احساسات ما باید کاملاً محترم و ارزشمند به حساب بیاید. در کودکان هم به همین شکل وقتی توانستیم احساسات خود را به عنوان بخشی از هوش هیجانی درک کنیم، به خوبی قادر به هدایت صحیح هوش هیجانی کودکان و احساسات آنها هستیم. سرکوب هوش هیجانی کودکان میتواند به آینده آنها و حتی آینده یک جامعه آسیب برساند.
آزمون دهید: تست گلاسر
همانطور که در بخشهای ابتدایی مقاله گفتیم، هوش هیجانی یک «پیش بینی کننده قوی» برای میزان موفقیت است.
برای همین محققان مختلف روی این موضوع کار میکنند که چطور هوش هیجانی کودکان را به خوبی پرورش دهیم و به سمت و سوی مناسبی هدایت کنیم.
دکتر جان گاتمن یکی از این محققین است. او مشاهده کرد که والدین در تلاش برای درک اینکه هوش هیجانی کودکان چگونه رشد میکند، واکنش نشان میدهند. او دریافت که والدین یکی از این چهار واکنش را نسبت به احساسات کودکانشان نشان میدهند:
والدین غیرآگاه احساسات کودکان را اغلب بیاهمیت میدانند و سعی میکنند که با استفاده از حواسپرتی، آنها را به سرعت از بین ببرند. والدین سرکوبگر احساسات منفی را به عنوان چیزی که باید سرکوب شود، معمولاً از طریق تنبیه میبینند.
آنها کودکانشان را اغلب مورد تنبیه قرار میدهند. صرفاً به خاطر اینکه درک صحیحی از رفتار آنها ندارند. والدین پذیرنده تمام عواطف کودکان را میپذیرند، اما نمیتوانند به کودک کمک کنند تا احساساتشان را به مسیر درستی هدایت کنند و مشکلاتشان را حل کنند. و اما والدین مربی احساسات و عواطف منفی کودکان را درک میکنند. آنها این عواطف را به عنوان فرصتی برای برقراری ارتباط با بچه میبینند و هرگز به کودکانشان برچسب نمیزنند. به جای آن تلاش میکنند همراه کودک به حل مسئله بپردازند.
تحقیقات نشان میدهد فرزندان چنین والدینی از نظر فیزیکی سالمتر هستند، در مدرسه بهتر عمل میکنند و با دوستانشان روابط مؤثر و عاقلانهای دارند. البته حتی این والدین دسته چهارم هم در اغلب اوقات تنها موفق میشوند نیمی از عواطف کودکان را عمیقاً درک و به آنها کمک کنند. چرا که هیچ پدر و مادری نمیتواند این فرآیند را به صورت تمام و کمال به پایان برساند.
چطور هوش هیجانی کودکان را درست هدایت کنیم؟ در حقیقت همه بچهها به اندازه کافی هوش هیجانی دارند؛ اما اینکه چطور بتوانیم بهتر این هوش را هدایت کنیم، اهمیت بیشتری دارد. این روش 5 مرحلهای را مدنظر قرار دهید.
والدینی که «مربی» هستند سعی میکنند دنیا را از زاویه دید کودکان نگاه کنند و از احساسات آنها عمیقاً مطلع شوند. آنها از احساسات و عواطف فرزندانشان سرسری رد نمیشوند و نسبت به آن حساساند.
کودک شما هنگامی که به صورت ناخودآگاه بداند احساسات او را درک میکنید، به سراغ پناهگاههای دیگری نمیرود. بهترین پناهگاه بچهها، باید والدین باشند. اما چطور میتوانید این آگاهی را به آنها یادآور شوید؟
با کلمات درست! مثلاً:
«می دانم دوست داری مثل ما تا دیروقت بیدار بمانی، اما تو در این سن نیاز به خواب بیشتری داری»
«می دانم از اینکه هواپیمایت خراب شد، ناراحتی، اما گاهی از این اتفاقات میافتد!»
«می دانم قطع کردن بازی خوشایند نیست، اما الآن وقت شام است و ما دوست داریم به همراه هم شام بخوریم.»
احساسات کودکان یک مشکل و یا یک چالش نیست. آن را نه به عنوان یک مشکل، بلکه فرصتی برای برقراری ارتباط با او ببینید و سعی کنید مربی خوبی برای اینجور وقتها باشید.
آزمون دهید: تست ازدواج
زمانی که میخواهید به عواطف بچهها گوش بدهید، باید تمام تمرکزتان بر آنها باشد. به این ترتیب او همیشه در کنار شما احساس امنیت میکند. آنچه میشنوید را بازتاب دهید؛ یعنی به کودک خود بگویید که چیزی را که آنها میبینند و تجربه میکنند، درک میکنید.
میتوانید با درک احساسات آنها آغاز کنید:
«به نظر میرسد کمی ناامید و دلسردی! برای همه از اینجور احساسات پیش میآید. دوست داری دربارهاش با من حرف بزنی؟»
«احتمال میدهم آنقدر عصبانی باشی که حتی سر من هم بخواهی فریاد بکشی! اگر دلت میخواهد، تنهایت میگذارم؛ اما نگرانم که این احساسات به تو آسیب برساند؛ بنابراین من اینجا هستم و میتوانی به من اعتماد کنی. هرگاه ناراحت بودی، من تنهایت میگذارم و هر وقت خواستی صحبت کنی، آغوشم همیشه به روی تو باز است.»
بعد از این که به طور کامل صحبتهای کودک را گوش دادید، به کودک خود کمک کنید تا با آگاهی کامل، لغات مناسبی را برای بیان احساسات و عواطفش استفاده کند. به این ترتیب شما هم درک مناسبتری از او به دست خواهید آورد.
مثال: «صحبتهایت برایم مهم بود و من تو را درک میکنم. از اینکه دوستت حاضر نشد با تو بازی کند. فکر میکنی الآن چه احساسی داری؟»
بنابراین، این مرحله موقع مناسبی برای حل مسئله است چون فضار از روی آنها برداشته شده است.
احتمالاً خیلی دوست دارید مسائل بچهها را برایشان حل کنید؛ اما توصیه میکنم تا وقتی خودشان از شما کمک نخواستهاند، پا پیش نگذارید. با این کار به او میگویید به توانایی او برای حل مشکلاتش اعتماد و باور دارید.
«حالا من هم میدانم چه احساسی داری. چطور است این بار من را به عنوان هم بازیات انتخاب کنی؟ قول میدهم پشیمان نمیشوی. حاضری برای شروع بازی؟»
داشتن دانش و آگاهی درباره احساسات و هیجانات کودک برای والدین الزامیست. آنها باید محیطی را ایجاد کنند که کودکان به بیان احساسات خود بپردازند. از بچه خواسته شود احساسات خود را نقاشی کند یا به زبان بیاورد. احساس امنیت و فضای حمایتی نیز به این روند کمک خواهد کرد.
همانطور که گفتیم هوش هیجانی به دلیل کاربردهایی که دارد و به خصوص در مورد کودکان از جایگاهی ویژه برخوردار است. هوش هیجانی به کودکان کمک میکند تا در موقعیتهای تهدیدکننده و خطرناک، واکنش مناسبتری برای نجات خود انجام دهند. همچنین با کمک هوش هیجانی میتوانند به ریشههای غم و شادی در خود پیببرند و آن را مدیریت کنند.
حساسیت و هوش هیجانی بالاتر به کودکان کمک میکند تا نیازهای دیگران را درک، حداقل با همدلی به آنها کمک و با کنترل بر احساسات خود، حس مسئولیتپذیری را در خود تقویت کنند.
در مجموع، هوش هیجانی به خصوص به کودکان کمک میکند تا یادگیری بهتری داشته و خوشحالتر، سالمتر و موفقتر باشند.
واقعیت آن است که کودکان، هیچگاه آنچه را که شما میگویید، انجام نمیدهند، اما همیشه در پایان، آنچه را که شما انجام میدهید انجام میدهند. بنابراین، پیش از اینکه ما به کودک خود فکر کنیم که چگونه میتوانیم، هوش هیجانی او را پرورش دهیم یا هیجانهای او را مدیریت کنیم، بهتر است، ابتدا به فکر فراگیری روشهایی برای مدیریت هیجانهای خود باشیم. آنگاه خواهیم دید که آنها چطور میتوانند، عواطف و احساسات خود را مدیریت کنند.
برای پرورش هوش هیجانی کودکان ، نباید منتظر بمانیم که تنها خود آنها با ما ارتباط برقرار کنند. هرچند این سخن، به این معنا نیست که آنها قادر به برقراری ارتباط نیستند. زیرا آنها درست از زمانی که به دنیا میآید، بدون اینکه هیچ کلمهای را بشناسند، میتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند.
توانمندیهای هوشی ثابت هستند اما هوش هیجانی میتواند فراگرفته شود یا بهبود یابد.
دلیل آن است که عملکرد بالای مغز به وسیله تنش محدود شده، به این شکل کودک قادر به تمرکز نبوده و نمیتواند به تفکر بپردازد. کودکانی که یادمیگیرند همسو با واکنشها مثبت فکر کنند قادر خواهند بود که بر هیجانات سخت خود چیره شوند.
یادگیری و حافظه تحت تأثیر هیجانهای شدید قرار میگیرند و هیجان میتواند تأمینکننده سوخت برای یادگیری قلمداد شود.
کنترل کردن و ابراز کردن مناسب احساسات به کاهش مشکلات رفتاری منتهی میشود و نهایتاً به پذیرش بیشتر دیگران کودکانی که هیجانِ همسویِ منفی خودشان را به شکل غیرقابل کنترل مثل به هم کوبیدن در و ناسزا ابراز میکنند، واکنش منفی دیگران را علیه خود برمیانگیزد. این بازخوردهای منفیِ دیگران باعث میشود از خود ارزشمندیِ کودکان کاسته شود.
نیاز احساس به مهم بودن، احساسِ موردِ حمایت بودن، احساسِ احترام و حسِ دوست داشته شدن، از جمله نیازهایی است که کودکان را به جنگ با مشکلات و تلاش برای حل مسائل وامیدارد. هنگامی که آنان این احساسات را در محیطهای مربوط تجربه نکنند ممکن است برای تأمین نیازهای خود، به سمتِ واکنشهای منفی هدایت شوند. مشکلات رفتاری نتیجه هوشِ هیجانیِ پایین و خشونت نیز ممکن است زاییده احساساتی چون ضعف و ناکامی و درحاشیه بودن باشد.
والدین با صحبت ، مکث ، توجه به بیان احساسها و هیجانهای نوزاد و کودک خود، دادن فرصت تمرین هیجانها به او در محیط بازی، ارائه الگوی تقویت و مشاهدهای و نوازشگری میتوانند، سنگ بنای ارتباط اجتماعی و پرورش هوش هیجانی کودکان بنا کنند.
برای ارزیابی هوش هیجانی در کودکان، میتوان از روشهای مختلفی استفاده کرد. یکی از مهمترین روشهای ارزیابی هوش هیجانی، پرسشنامههای مخصوص هوش هیجانی هستند. این پرسشنامهها به کودکان در قالب سوالات ساده و عملی کمک میکنند تا هوش هیجانی خود را ارزیابی کنند. همچنین، برخی از روشهای دیگر ارزیابی هوش هیجانی شامل مصاحبه با کودک، روشهای مشاهده و نظارت، و تستهای روانسنجی هستند.
هوش هیجانی یکی از مهارتهای کلیدی در زندگی فردی و اجتماعی است که برای کودکان بسیار حائز اهمیت است. ارزیابی هوش هیجانی در کودکان با استفاده از روشهای مختلف، میتواند به والدین و مربیان کودکان کمک کند تا نقاط ضعف و قوت هوش هیجانی کودک را شناسایی کرده و بهبود آن را در پیش بگیرند. بنابراین، اطلاعات به دست آمده از ارزیابی هوش هیجانی در کودکان، میتواند برای بهبود رفتار و تصمیمگیریهای صحیح و موثر آنها بسیار مفید باشد.
بیشتر بخوانید : تیپ شخصیتی دی کاپریو
دیدگاهها
ثبت دیدگاه شما