رنگها در دنیای کودکان با زبان خود آنها رمزگذاری میشود. آنها هرگز به حرف شما که باید خورشید را زرد کنند گوش نمیدهند و خورشید را بر اساس دنیای خود رنگآمیزی میکنند. این نقاشیها و رنگآمیزی کودکانه سراسر از گفتگو با پدر و مادر و دنیای خارجی آنها است.
وقتی برای اولینبار کودک شما، خطوطی را روی دفتر نقاشیاش میکشد، بسیار ذوقزده میشوید. کنار او مینشینید و مداوم به او میگویید فلان چیز رو بکشد. برای آنکه الگویی از نقاشی داشته باشد شکل خورشید و درخت را که فکر میکنید ساده است و بهراحتی میتواند تکرار کند، روی کاغذ ترسیم میکنید و از او میخواهید که آن شکلها را بکشد. رفتهرفته برای او مدادرنگی و کتابهای مخصوص رنگآمیزی نیز تهیه میکنید. به او آموزش میدهید که درخت را سبز و خورشید را با زرد رنگآمیزی کند اما خواهید دید که او درخت را بنفش و خورشید را قرمز رنگ کرده است. این خطوط و شکلهایی که خوانا و ناخوانا برای شماست و حتی رنگهایی که کودک برای اجسام مختلف انتخاب میکند، همگی دارای مفاهیم و نشانههایی هستند.
والدین و مربیان نباید اصرار داشته باشند تا نگرش کودک را در برابر رنگ با واقعیات منطبق کنند و بگذارند هر چه دوست دارد بکشد. کوچکترها بیشتر قرمز و نارنجی و صورتی را میپسندند و در کل به رنگهای زندهتر گرایش بیشتری دارند؛ اما بزرگتر که میشوند رنگهای گروه آبی گرم و تند استفاده میکنند و فقط کودکانی که در خانه تحت نظارت شدید هستند، رنگهای سرد را انتخاب میکنند که علت اصلی آن به مشکلات عاطفی و روانی بازمیگردد.
رنگها یکی از مهمترین ملاکها و معیارهای سنجش شخصیت و شناخت روح و روان کودکان است. رنگ همیشه وسیلهای برای بیان ارتباط، احساسات و عقاید بوده و هست، بهطوریکه میتوان به زبان رنگها صحبت کرد. انتخاب رنگ توسط کودک به طور نسبی میتواند اطلاعات صحیحی در زمینه رفتارهای خانوادگی و نوع عملکرد خانوادهها در منزل بدهد. بهعنوان نمونه کودکانی که بیشتر از رنگهای تیره در نقاشیهای خود استفاده میکنند، معمولاً در خانه از آرامش کافی برخوردار نیستند و غالباً پس از بررسی، از مشاجرات پدر و مادر یا بداخلاقی والدین گله میکنند.
کودکان سالم که در مراحل رشد طبیعی به سر میبرند، طبعاً گرایش به انتخاب رنگهای گرم (قرمز) دارند. این رنگ نشان از نوعی وابستگی، علاقه، تحرک و تمایل به زندگی است؛ بهطورکلی میتوان گفت سرخوردگیهای کودک که ناشی از تربیت سوء والدین است مستقیماً در انتخاب رنگهای او در نقاشیهایش تأثیر دارد. فقدان رنگ در تمام یا قسمتی از نقاشی نشانگر خلأ عاطفی و گاهی دلیل بر گرایشهای ضداجتماعی است. کودکان «سازگار»، در نقاشیهایشان به طور متوسط از پنج رنگ مختلف استفاده میکنند و کودکان گوشهگیر یا آنها که ارتباط با دنیای خارج را دوست ندارند، از یک یا دو رنگ بیشتر بهره نمیبرند.
خورشید نماد مادر یا زندگی است و خانه نماد پدر. البته عدهای از روانشناسان اطفال، خورشید را نماد پدر یا بهطورکلی والدین میدانند. اگر خورشید پشت ابر تیره یا کوه باشد یا کمرنگ باشد، یعنی والدین وجودشان گرم و پرمهر نیست و اگر خورشید را قرمز پررنگ یا سیاه بکشند به معنای ترسی شدید از پدر (یا گاهی مادر) است. ماه بیشتر نشانه نیستی است و بسیاری از کودکان آن را در نقاشیهایی که از قبر و قبرستان میکشند به کار میگیرند. چراغ یعنی عشق و محبت در زندگی و اگر آن را خاموش بکشد، نشانهای از مرگ مادر است. رودخانه جریان زندگی است و دودکش نماد عاطفه در خانواده. اگر خانه سقف نداشت یعنی پدر نقش حمایتکننده را در خانه ندارد و پنجره و رنگ آن نماد ارتباط ذهنی کودک با جهان خارج است.