هوش هیجانی (EQ) توانایی تشخیص احساسات و عواطف خود و دیگران است
EQ چه تفاوتی با IQ دارد؟ قبل از پرداختن به مفهوم هوش هیجانی یا همان EQ فکر میکنم بهتر باشد به داستانی اشاره کنم:
چند سال پیش در صفحه حوادث یکی از روزنامهها ماجرایی را خواندم که بهشدت ناراحتم کرد:
این اتفاق در یکی از روستاهای ایران افتاده بود و قضیه ازاینقرار بود که پسر خردسال یک مزرعهدار برای شوخی با پدرش، وقتی که میبیند او کنار مزرعه ایستاده، خود را در گندمزار مخفی میکند بهطوریکه تنها قسمتی از سرش بیرونزده و شروع میکند به اینور و آن ور رفتن تا پدرش فکر کند که او یک حیوان وحشی است که وارد مزرعه شده.
پدر که با دیدن این صحنه فکر میکند او یک گراز است که بهواسطه ارتفاع گندمها بدنش مشخص نبوده و فقط قسمتی از سرش از بالای گندمها بیرونزده بلافاصله به داخل خانه رفته و تفنگ شکاریاش را برداشته و تیری به سمت او شلیک میکند.
بعد از اینکه به بالای سرش میرود میبیند که بدن بیجان پسرش بر زمین افتاده.
این داستان تنها یک نمونه از مواردی است که فردی به دلیل عدم کنترل کافی بر هیجانات خودکار اشتباهی انجام میدهد که یک پشیمانی بزرگ و غیرقابلجبران به بار میآورد.
آن مزرعهدار بدون بررسی دقیق و تحت تأثیر احساس آنیاش که احتمالاً خشم ناشی از آسیب رسیدن به محصولاتش بوده به سمت فرزندش شلیک میکند.
اگر او از هوش هیجانی (emotional intelligence) بالاتری برخوردار بود میتوانست بهخوبی احساسش را کنترل کرده و قبل از انجام هر کاری ابتدا از اینکه واقعیت قضیه چیست اطمینان حاصل کند.
یکی از مسائلی که در سالهای اخیر خیلی در مورد آن صحبت شده، هوش هیجانی (EQ) است. میزان مطالب ارائه شده در این مورد بهقدری است که حتی برخی از افراد در مقابل آن دچار دافعه شدهاند.
این دافعه از آنجایی ناشی میشود که در اغلب مطالبی که در این مورد وجود دارد بهجای ارائه یک تعریف مشخص، به ارائه موارد و مثالهایی پرداخته شده که تقریباً شامل تمام تواناییهای انسانی میشود و نهایتاً هم ما را به نتیجهی مشخصی نمیرساند که دقیقاً بدانیم هوش هیجانی چیست؟
بهعنوانمثال:
اتفاقی که بارهاوبارها در طی سالهای اخیر در مورد خود من افتاده اینکه باتوجهبه علاقه زیادی که به درک و دانستن این مفهوم داشتم و فکر میکردم اطلاع از آن و ارتقایش میتواند تأثیر مثبت بسیار زیادی در جهت موفقیتم داشته باشد، هر منبع و نوشتهای که در این مورد میافتم را مطالعه میکردم ولی نهایتاً دست از پا درازتر بدون اینکه دقیقاً فهمیده باشم هوش هیجانی چیست مطالعه را به پایان میرساندم.
اشکال اصلی آن منابع این بود که تمام تواناییهای مثبت یک فرد را به هوش هیجانی بالا نسبت میدادند، و نتیجهای که بعد از مطالعه حاصل میشد اینکه هوش هیجانی (EQ) همه چیز هست و هیچ تعریف مشخص عملی و راهگشایی در پیش پای مخاطب قرار نمیگرفت.
از داشتن تسلط کافی بر حرکات بدن، تا مؤدب بودن، صبور بودن، خوب حرفزدن، توانایی ارائه رفتار قاطعانه، توانایی کنترل احساسات منفی، مثبتنگری، ارتباط چشمی مناسب، قدرت تصمیمگیری، توانایی هدفگذاری، مهارتهای ارتباطی بالا و خلاصه داشتن تمام چیزهایی که یک ویژگی مثبت به شمار میروند به بالا بودن هوش هیجانی (EQQ) نسبت داده میشد.
مطلب مرتبط: انجام تست هوش هیجانی (EQ BarOn)
نکتهی جالب اینکه در برخی از فیلمهای آموزشی که در این مورد میدیدم، فردی که در حال توضیح ارتباط هوش هیجانی بالا با این خصوصیات مثبت بود خود فاقد تعدادی از این ویژگیها مثل زبان بدن گویا و مؤثر، ارتباط چشمی مناسب و غیره بود.
تلاش مهمتر از هوش هیجانی (EQ) است.
البته نمیخواهم بگویم ویژگیهای مثبت اشاره شده در اثر داشتن هوش هیجانی بالا حاصل نمیشوند، اما نباید دچار این ذهنیت غلط شویم که هر کس که هوش هیجانی بالایی داشته باشد تمام تواناییهای ذکر شده را به طور ذاتی دارد.
نکتهای که باید خیلی به آن توجه کنیم اینکه هر یک از موارد بالا مثل خوب حرفزدن، مهارتهای ارتباطی بالا، هدفگذاری و غیره در درجه اول مهارتاند و کسب آنها نیاز به تکرار و تمرین دارد. فقط اینکه افراد با هوش هیجانی بالا شاید برای رسیدن به تسلط بر این مهارتها نیاز به تمرین و تلاش کمتری نسبت به سایر افراد داشته باشند.
نکتهی بسیار مهم اینکه:
قطعاً افرادی که تمرین و تلاش میکنند نسبت به افراد با هوش هیجانی بالاتر از خود که هیچ کاری برای ارتقاء این مهارتها انجام نمیدهند، توانایی و مهارت بیشتری دارند.
میتوان گفت اولین کسی که تعریفی کاربردی و همهگیر از مفهوم هوش هیجانی (EQ) ارائه داد دکتر دانیل گلمن بود. در واقع او بود که باعث آشنایی عموم مردم با این واژه و مفهومش شد.
البته دانیل گلمن اولین فردی نیست که در این زمینه مطالعه کرده، اما جزو اولین کسانی است که تعریفی همهگیر از آن ارائه داد و با کارهایی که در این زمینه انجام داد این واژه را وارد مکالمات روزمره مردم کرد.
تعریف او از هوش هیجانی به این صورت است:
هوش هیجانی (EQ) توانایی تشخیص احساسات و عواطف خود و دیگران است و هدفش عبارت است از:
1- برانگیختن خودمان و دیگران
2- بهکارگیری هیجانات و عواطف در برقراری ارتباط مؤثر با دیگران
او میگوید ما هرکجا که باشیم، کلاس درس، محیط کار، هواپیما یا خانه نیازمند مهارتهای ارتباط با دیگران هستیم و داشتن چنین توانایی و مهارتی تا حد زیادی با هوش هیجانی در ارتباط است.
فیلم زیر سخنرانی دانیل گلمن در Ted دربارهی هوش هیجانی است. البته او در اینجا در مورد تعریفش از هوش هیجانی که در بالا گفتیم صحبت نمیکند، بلکه بیشتر به بیان اهمیت آن میپردازد:
توضیح بیشتر تعریف دانیل گلمن از هوش هیجانی
برای اینکه ما هم در اینجا دچار کلیگویی نشویم، باتوجهبه اینکه تعریف بالا ممکن است چندان واضح و روشن نباشد، هر یک از دو مؤلفهی هوش هیجانی را تا حدی توضیح میدهیم:
1- برانگیختن خودمان و دیگران:
یعنی فرد با شناختی که از خود و دیگران و بهطورکلی انسانها دارد این توانایی و آگاهی را داشته باشد که بداند برای روحیه دادن به خود و سایر افراد و انگیزه پیداکردن جهت حرکت به سمت اهداف به چه صورتی باید فکر یا رفتار کند.
درواقع:
آگاهی و توانایی ارائهی رفتار مناسب برای ایجاد امیدواری در خود و دیگران برای رسیدن به اهداف
بهعنوانمثال در یکی از شرکتهایی که کار میکردم رفتار و برخورد مدیرعامل با کارمندانش بهگونهای بود که اغلب افراد حتی در غیابش هم دوست داشتند بهگونهای کار کنند که بهترین نتیجه برای شرکت حاصل شود، درحالیکه این مسئله تأثیر چندانی بر حقوقشان نداشت.
درواقع رفتار مدیرعامل مذکور بهگونهای بود که افراد بهخاطر علاقه به خود او و شخصیتی که داشت کار میکردند نه صرفاً بهخاطر پولی که میگرفتند.
چنین فردی نمونه یک شخص با هوش هیجانی بالاست.