در این مقاله به اهمیت زبان بدن در ارتباطات میپردازیم. سرمایهگذاری فعال زمانی، روی یادگیری زبان بدن چیزی نیست که قابللمس و مشخص باشد. شاید تا یکلحظه پیش هم مهم نبود که چنین چیزی وجود دارد، پس چرا ناگهان برای ما مهم میشود؟
این یک سؤال بسیار منطقی است. منظورم این است که نه به یک دلیل که به چندین دلیل باید به آن جواب داد تا قانعکننده باشد. اگر مطمئن نیستید که چرا و در کجا از چنین ابزاری استفاده کنید، این مطلب را بخوانید.
ما با یک سیستم منطقی و مؤثر برای ایجاد ارتباط و درک و شناخت همدیگر به دنیا آمدهایم. این موضوع بسیار جالب است، بخصوص وقتی این را حساب کنید که هیچکس چنین چیزی را به ما یاد نداده است. اما با همه اینها، به نظر میرسد که برخی افراد در ایجاد ارتباط بهتر از دیگران هستند و حتماً این افراد را دیدیم.
به چنین افرادی تیز و باهوش میگوییم. چون آگاهی اجتماعی خاصی دارند و طوری رفتار میکنند که انگار حواس اضافی نسبت به بقیه دارند که به آنها اجازه میدهد تا بفهمند نتیجه چه میشود و چه واکنشی خواهند دید. یادگرفتن زبان بدن مثل ارتقا دادن سیستم ارتباطیتان هست.
ما همه یک سری رفتارهای غیرکلامی مشخصی داریم، اما اگر بخواهیم، میتوانیم خودمان با کنترل دستی و مشاهده فعالتر آنها را بهبود ببخشیم. اختلاف بین کسی که میداند چگونه زبان بدن را بخواند و کسی که نمیداند، بسیار زیاد است: کسی که نمیداند چگونه زبان بدن را بخواند، نمیتواند اطلاعات غیرکلامی را کسب کند.
سرنخهای غیرکلامی برای هر دوی این افراد وجود دارد، اما اولی میداند که چطور دنبالشان بگردد و به آنها اعتماد کند، چون معانیشان را بلد است.
چیزی که ما دوست داریم بینش، الهام و درک مستقیم بنامیم، ایدهای نیست که در جای دیگر پیدا نشود و ریشهاش در شبکههای غیرکلامی است. در چیزهایی که گفته نشدهاند، اما با چشم و گوش قابل دیدن هستند.
سؤال این است:
هدف ما این است که به شما آموزش دهیم تا به غرایزتان اعتماد کنید و این علائم را بهتر بخوانید. شما شرلوک هولمز نیستید، اما هر چه معاشرتتان بیشتر شود، چیزهای بیشتری را در این باره خواهید آموخت. زبان بدن در ارتباطات به ما آگاهی اجتماعی میدهد که یا به دستش میآورید و یا یاد میگیرید که پیشرفتهاش کنید.
درباره سیگنالهایی که خودتان برای دیگران میفرستید، چطور؟
یادگرفتن زبان بدن به این معنی نیست که یک مشاهدهگر فعال باشید و همیشه فقط تماشا کنید! ما نمیخواهیم جاسوسبازی کنیم و از تمام حرکات دیگران یک برداشت (که خیلی اوقات منفی است)،داشته باشیم. میخواهیم بدانیم که زبان بدن چهکارهایی میکند و در زندگی چگونه میتوانیم از آن استفاده کنیم. این کار با آگاهی بیشتر انجام میشود، چون میخواهیم پروژه را با شناخت بدن خودمان شروع کنیم.
ممکن است متوجه برخی عادات ناسالم و تصورات بد از خویش شوید که گاهی اوقات ناخوشایند هم میتواند باشد. ارتباط تنگاتنگی بین نوع احساس و رفتار وجود دارد.
وقتی سعی میکنید رفتار را به طور مصنوعی انجام دهید، بدنتان هم رفتار را بهصورت مصنوعی خواهد آموخت. بنابراین اگر تصویر بدی از خودتان داشته باشید، ممکن است آن را در خارج از ذهنتان هم ظاهر کنید، مثل یک حلقة بسته عادات بد (مثل عصبی بودن یا کجوکوله کردن صورت) میتوانند روی ظاهر و حالوحوصلهتان اثر گذاشته و شما را عصبی کنند.
پس باید سعی کنید روشی را که دیگران شما را میبینند و همچنین روش احساستان را تغییر دهید، اولین گام، خلاص شدن از دست عادتهای بد و حل کردن کشمکشهای درونیتان است.
شما باید روی درونتان کار کنید. یاد بگیرید که چیزهایی مانع خوشحالیتان میشود و نمیگذارد که توی زندگی اعتمادبهنفس داشته باشید را مدیریت و برطرف کنید و مطمئناً این کار آسان نیست،
اما اگر گام اول را بردارید، و موانع سنگین را کنار بگذارید، دیگر سخت نیست
آنچه که با آن میتوانم کمکتان کنم، در شناسایی علامتهاست، نه منابع، علامتهایی که با بدنتان رویشان کار میکنید و از این موضوع آگاهی ندارید که میتوانند شما را کند کنند و فردی با ارتباطات پایین نمایش دهند.
گفتم که احساساتتان با رفتارتان ارتباط دارد، بنابراین با برعکس کردن حلقه، میتوانید روی احساساتتان تأثیر بگذارید. هر چه بیشتر به شیوهای که میخواهید، عمل کنید، میتوانید اثر بیشتری روی احساساتتان در آن جهت بگذارید.
مزیت دیگر این روش این است که اگر این کار را به شیوه درست انجام دهید، اثر توپ برفی را شروع خواهید کرد. یک فیدبک مثبت منجر به فیدبک مثبت دیگر شده و پیش از آنکه متوجه شوید، توپ برفی بزرگ شده و به سمت جهت موردنظر مدام قل میخورد. دیگران متوجه تغییراتتان میشوند و متقابلاً به تغییر، پاسخ میدهند.
توپ برفیتان همینطور دارد میغلتد و بزرگ میشود و اینگونه، بیآنکه متوجه شوید، تغییر خواهید کرد.
بیشتر افرادی که عقیده دارند یادگیری زبان بدن درباره مهارتها و ترفندهاست، شنیدهایم که برای رسیدن به حرفهایگری، زبان بدن نقش مهمی ایفا میکند. میدانید که این کار، آسان نیست. مهم نیست که چه ترفندهایی را بکار بردهاید. البته هدف من در این مقاله، این نیست.
من اینجا نیستم که سعی کنم کسانی را تغییر دهم که در مقابل شما قرار گرفتهاند.
سؤال این است؟!
آیا میخواهید کمی نقش بازی کنید و باعث شوید دیگران حس کنند که شخص دیگری هستید؟
آیا میخواهید خودتان باشید و یا مجهز به مهارتهای اجتماعی بهتر شوید؟
اگر طبق تعریفها شخصی غیر اجتماعی هستید و میخواهید به همین شیوه ادامه دهید، به نظر من از یادگیری زبان بدن سود خواهید برد.
نمیخواهم بگویم تظاهر کنید. میتوانید خودتان باشید و سود هم ببرید. باهوش و مسئول بودن در قبال رفتارتان اولین گام رو به جلوست.
هنوز هم میتوانید شخصیت منحصربهفرد و دوستداشتنی خود را در ترکیب با دانش داشته باشید تا به ارتباطات بهتر برسید.
"نگران نباشید. فقط خودتان باشید."
در زندگی چنین جملاتی را شاید زیاد شنیدهایم. متأسفانه گاهی خودمان میتوانیم غیرطبیعی باشیم. همه ما لحظاتی را به یاد داریم که از محیط اطرافمان حس خوبی نگرفتهایم. ناگهان از بدنمان آگاه شده و نمیدانستیم که چهکار کنیم.
این را "خودت باش" نمیگویم ...
در کل، مثل کسی که حملات عصبی دارد رفتار نمیکنید.
مگر نه؟ زبانهای خوب بدن درباره ارزیابی شرایط و تنظیم احساس طبیعی و راحتی هستند.