نام نویسنده: تستشو
تعداد بازدید: 545
تاریخ: 1404/07/23
MBTI که مخفف شاخص مایرز-بریگز (Myers-Briggs Type Indicator) است، یک آزمون شخصیتشناسی و ابزار روانسنجی محبوب برای شناسایی تیپهای شخصیتی افراد میباشد. این آزمون توسط کاترین کوک بریگز و دخترش ایزابل بریگز مایرز بر اساس نظریات روانشناس مشهور کارل گوستاو یونگ طراحی شده است. در MBTI چهار بعد شخصیتی دوقطبی تعریف شدهاند (درونگرایی/برونگرایی، حسی/شهودی، فکری/احساسی و قضاوتی/ادراکی) که از ترکیب آنها 16 تیپ شخصیتی متمایز حاصل میشود. هر فرد با پاسخ به پرسشهای آزمون، مشخص میکند در هر یک از این ابعاد به کدام سمت گرایش دارد و در نهایت یک ترکیب چهار حرفی مانند INFJ یا ESTP دریافت میکند که نشاندهنده تیپ شخصیتی اوست. جالب است بدانید که نسخه اولیه این آزمون در دوران جنگ جهانی دوم تهیه شد تا بتواند به زنانی که وارد صنایع نظامی شده بودند کمک کند متناسبترین شغل را پیدا کنند.
اهمیت MBTI در چیست؟ این آزمون امروزه یکی از شناختهشدهترین و پرکاربردترین آزمونهای شخصیتشناسی در جهان است. گفته میشود سالانه میلیونها نفر در سراسر دنیا این تست را انجام میدهند سازمانها و کسبوکارهای بسیاری نیز از MBTI بهره میگیرند؛ بهطور مثال، بر اساس گزارشها حدود ۸۰٪ از شرکتهای Fortune 500 و ۸۹٪ از ۱۰۰ شرکت برتر Fortune از این ابزار در برنامههای مدیریتی یا آموزشی خود استفاده کردهاند. محبوبیت MBTI به دلیل کاربردی بودن نتایج آن در زندگی واقعی است؛ نتایج تست به زبان ساده ترجیحات رفتاری و فکری فرد را توصیف میکند و افراد با شنیدن توصیف تیپ شخصیتی خود معمولاً احساس میکنند که بخشهای مهمی از شخصیتشان به درستی بیان شده است. از این رو، بسیاری MBTI را ابزاری ارزشمند برای خودشناسی، بهبود ارتباطات و توسعه مهارتهای فردی میدانند.
از لحاظ کاربرد، MBTI به افراد کمک میکند تا به درک بهتری از نقاط قوت و ضعف طبیعی خود برسند. برای مثال، یک فرد با تیپ شخصیتی برونگرا (E) متوجه میشود که چگونه انرژی خود را از تعاملات اجتماعی بهدست میآورد، در حالیکه فرد درونگرا (I) بیشتر از خلوت و تمرکز فردی نیرو میگیرد. این آگاهی باعث میشود افراد بتوانند محیط کاری یا شرایط تعامل خود را بهگونهای تنظیم کنند که بهرهوری و رضایتشان افزایش یابد. همچنین در کار تیمی و سازمانی، آشنایی با مفهوم تیپهای شخصیتی MBTI به همکاران و مدیران کمک میکند تا تفاوتهای فردی را بهتر درک کرده و ارتباطات موثرتری برقرار کنند. به طور خلاصه, MBTI با ارائه چارچوبی برای فهم تفاوتهای انسانی، تبدیل به زبان مشترکی در بسیاری از محیطهای کاری و آموزشی شده است که از طریق آن میتوان درباره سبکهای کاری، انگیزهها و ترجیحات افراد صحبت کرد.
MBTI در محیط کار نیز کاربردهای گستردهای دارد و میتواند به بهبود عملکرد فردی و گروهی، افزایش رضایت شغلی و کاهش استرس کارکنان کمک کند. در ادامه به چند نمونه مهم از کاربردهای عملی MBTI در محیطهای کاری اشاره میکنیم:
انتخاب مسیر شغلی مناسب: آگاهی از تیپ شخصیتی خود میتواند در تصمیمگیریهای شغلی بسیار موثر باشد. نتایج تست MBTI نشان میدهد چه مشاغل یا محیطهایی ممکن است با ترجیحات ذاتی شما سازگارتر باشند. برای مثال، فردی با تیپ شخصیتی ENFP (برونگرا، شهودی، احساسی، منعطف) معمولاً در مشاغل خلاقانه و تعاملمحور موفقتر است، در حالی که فردی با تیپ ISTJ (درونگرا, حسی, فکری, قضاوتی) احتمالاً در مشاغلی که نیاز به دقت, نظم و برنامهریزی دقیق دارند عملکرد بهتری خواهد داشت. چنین شناختی به افراد کمک میکند شغلی را برگزینند که با روحیاتشان هماهنگتر بوده و در نتیجه بازدهی و رضایت بیشتری کسب کنند.
بهبود کار تیمی و ارتباطات: در یک تیم کاری، آشنایی اعضا با تیپ شخصیتی یکدیگر میتواند به طور چشمگیری کیفیت همکاری را بهبود بخشد. با استفاده از MBTI، مدیران و کارکنان میتوانند نقاط قوت و ضعف هر فرد را بشناسند و وظایف را متناسب با تواناییهای طبیعی افراد تخصیص دهند. این کار باعث میشود هر کس در زمینهای فعالیت کند که در آن بهترین است و بدین ترتیب بهرهوری تیم افزایش یابد. علاوه بر این، درک تفاوتهای شخصیتی به همکاران کمک میکند سبک ارتباطی خود را تطبیق دهند و از سوءتفاهمهای احتمالی جلوگیری کنند. برای نمونه، اگر یکی از اعضای تیم فردی درونگراست، سایرین متوجه میشوند که برای مشارکت موثر او باید فرصت کافی برای آمادهسازی و تفکر مستقل در اختیارش بگذارند، در حالی که برای یک همکار برونگرا بحثهای گروهی و تعامل مستقیم نتایج بهتری به همراه دارد. همچنین وجود تنوع شخصیتی در گروه مفید است؛ به عنوان مثال، اگر یک تیم ترکیبی از افراد حسی (S) و شهودی (N) داشته باشد، اعضا میتوانند دیدگاههای هم عملی و هم آیندهنگر را در برنامهریزیها لحاظ کنند. چنین ترکیبی موجب افزایش خلاقیت تیمی و تصمیمگیری متعادلتر میشود.
مدیریت استرس و تعارض: آگاهی از تیپ شخصیتی به افراد و مدیران کمک میکند تا روشهای مقابله با استرس را در خود و دیگران بهتر درک کنند. افراد مختلف در مواجهه با فشار کاری واکنشهای متفاوتی دارند؛ به عنوان مثال، کارکنان برونگرا معمولاً از طریق تعاملات اجتماعی و فعالیتهای گروهی تنش خود را کاهش میدهند، در حالی که درونگراها ممکن است نیاز به خلوت و زمان استراحت فردی داشته باشند. با دانستن این ترجیحات، مدیر میتواند شرایطی را فراهم کند که هر فرد به شیوه موثر خود استرس را مدیریت نماید. همچنین در رویارویی با تعارضهای کاری، شناخت تیپها میتواند ریشه اختلاف (مثلاً تفاوت در سبک تصمیمگیری یک فرد منطقی (T) در برابر یک فرد احساسی (F)) را مشخص کرده و راهحلهای بهتری برای حل اختلافات ارائه دهد.
همچنین بسیاری از سازمانها با برگزاری کارگاههای شخصیتشناسی MBTI برای کارکنان، به آنها کمک میکنند تا با خودآگاهی بیشتر و درک تفاوتهای فردی، محیط کاری همدلانهتر و موثرتری ایجاد کنند. این تلاشها میتواند به کاهش نرخ ترک شغل، بهبود روحیه تیمی و ارتقای بهرهوری سازمانی منجر شود.
در حوزه شخصیتشناسی، مدلها و آزمونهای گوناگونی توسعه یافتهاند که هر کدام رویکرد متفاوتی دارند. در این بخش، MBTI را با دو مدل رایج دیگر یعنی دیسک (DiSC) و هوش هیجانی (EQ) مقایسه میکنیم و همچنین نگاهی به تفاوت آن با مدل پنج عاملی شخصیت خواهیم داشت:
MBTI و مدل DiSC: تست MBTI بر ترجیحات روانشناختی فرد در دریافت انرژی، تصمیمگیری و سازماندهی تمرکز دارد و افراد را در یکی از 16 تیپ شخصیتی قرار میدهد. در مقابل، مدل دیسک افراد را در چهار سبک رفتاری اصلی – تسلطگر (D)، تأثیرگذار (I)، ثباتگرا (S) و وظیفهمحور (C) – دستهبندی میکند و بیشتر بر رفتارهای مشاهدهپذیر در محیط کار تأکید دارد. نتیجه MBTI ممکن است مثلاً تیپ ESTJ باشد، در حالی که همان فرد در آزمون دیسک احتمالاً در دسته تسلطگر (D) قرار میگیرد. DiSC کاربرد عملی سریعتری در بهبود ارتباطات کاری دارد و به افراد میآموزد چگونه رفتارشان را با سبکهای مختلف همکاران تطبیق دهند، در حالی که MBTI بینش عمیقتری درباره انگیزهها و ترجیحات درونی فرد ارائه میدهد.
MBTI و هوش هیجانی (EQ): آزمون MBTI تیپ شخصیتی و نحوه تفکر و ترجیحات ذاتی فرد را میسنجد، اما هوش هیجانی (EQ) مهارتی است که میزان توانایی فرد در تشخیص، درک و مدیریت احساسات خود و دیگران را ارزیابی میکند. به عبارتی MBTI میگوید «چگونه فکر میکنید»، در حالی که EQ نشان میدهد «چگونه احساسات خود و اطرافیان را مدیریت میکنید». ممکن است فردی با تیپ منطقی مثل INTP در تحلیل مسائل بسیار قوی باشد اما EQ پایینی در همدلی و درک احساسات همکاران داشته باشد؛ بنابراین صرف دانستن تیپ MBTI برای موفقیت در روابط کاری کافی نیست و تقویت مهارتهای هوش هیجانی نیز ضرورت دارد. نکته دیگر آن که بر خلاف تیپ شخصیتی که در MBTI نسبتاً ثابت فرض میشود، هوش هیجانی یک قابلیت آموختنی و قابلبهبود است. فرد میتواند با آموزش و تمرین، EQ خود را ارتقا دهد، در حالی که نتایج MBTI بیشتر نشاندهنده ترجیحات ذاتی نسبتاً پایدار اوست.
MBTI و مدل پنج عاملی شخصیت: مدل پنج عاملی (Big Five) یک نظریه علمی رایج شخصیت است که پنج بعد اصلی شخصیت (مثل برونگرایی، سازگاری و وظیفهشناسی و غیره) را به صورت طیفی میسنجد. تفاوت مهم این مدل با MBTI در رویکرد سنجش است؛ MBTI افراد را در دستههای مشخص قرار میدهد (مثلاً یا برونگرا یا درونگرا)، در حالی که در مدل پنج عاملی هر فرد روی هر بعد درصدی از هر ویژگی را دارد. برای مثال، در MBTI شما یا برونگرا (E) هستید یا درونگرا (I)، اما در آزمون پنج عاملی ممکن است نتیجه بگیرید که مثلاً ۶۰٪ برونگرایی و ۴۰٪ درونگرایی دارید؛ بدین ترتیب تصویری پیوستهتر و دقیقتر از طیف شخصیت شما ارائه میشود که پیچیدگیهای شخصیت واقعی را بهتر منعکس میکند. از منظر علمی، مدل پنج عاملی به دلیل اتکا بر دادههای تجربی و اعتبار آماری، معتبرتر از MBTI محسوب میشود، اما با این وجود MBTI همچنان به خاطر سادگی و کاربردی بودن نتایج، در میان عموم محبوبیت بیشتری دارد.
توسعه فردی: یکی از مهمترین کاربردهای MBTI در حوزه رشد شخصی، افزایش خودشناسی و کمک به افراد برای برنامهریزی بهبود فردی است. زمانی که فرد از تیپ شخصیتی خود آگاه میشود، میتواند نقاط قوت و ضعف طبیعی خود را شناسایی کرده و روی توسعه مهارتهای مورد نیاز تمرکز کند. به عنوان مثال، اگر کسی بداند تیپ شخصیتیاش INFP است، ممکن است متوجه شود که باید روی مهارتهای ارتباطی و ابراز وجود بیشتر کار کند؛ برعکس، یک فرد ENTJ ممکن است دریابد که تقویت مهارت گوش دادن و توجه به نظرات دیگران برای رشد فردیاش ضرورت دارد. بدین ترتیب MBTI مانند یک نقشه راه، مسیر توسعه فردی را روشنتر میسازد و کمک میکند اهداف واقعبینانهتری برای پیشرفت خود تعیین کنیم. افراد میتوانند بر اساس شناخت تیپ خود، اهداف شغلی و شخصی متناسبتری تعیین کنند و با آگاهی از چالشهای احتمالی تیپ خود (مثلاً نیاز یک درونگرا به زمان تنهایی برای بازسازی انرژی)، استراتژیهای موثرتری برای موفقیت اتخاذ نمایند. نکته مهم اینکه تیپ شخصیتی MBTI به معنای محدودیت توانمندیهای فرد نیست، بلکه صرفاً به ترجیحات او اشاره دارد؛ هر کس میتواند با تمرین و کسب تجربه، مهارتهایی را در خود پرورش دهد که شاید در تیپ او کمتر مشهود باشند.
توسعه سازمانی: در سطح سازمان و کسبوکار، MBTI ابزاری ارزشمند برای توسعه منابع انسانی, بهبود رهبری و تقویت کار تیمی است. مدیران با آگاهی از تیپهای شخصیتی کارکنان میتوانند برنامههای آموزشی و کوچینگ موثرتری طراحی کنند. به طور خاص، MBTI در پرورش رهبران سازمانی نقش دارد؛ مثلا ممکن است رهبرانی با تیپ ENTJ گرایش ذاتی به ساختاردهی و کنترل داشته باشند، در حالی که رهبران INFJ بیشتر بر ایجاد انگیزه و حمایت از تیم تمرکز کنند. با شناخت این سبکهای متفاوت رهبری، سازمان میتواند هر مدیر را در جهت تکمیل مهارتهای مورد نیاز خود هدایت کند و تیم مدیریتی متوازنتری بسازد. علاوه بر این، MBTI به تشکیل تیمهای کاری قویتر نیز کمک میکند؛ ترکیب افراد با تیپهای گوناگون در یک تیم باعث میشود اعضا بتوانند از نقاط قوت مکمل یکدیگر بهرهمند شوند و ضعفهای همتیمیها را پوشش دهند. نتیجه چنین تنوعی افزایش خلاقیت، نوآوری و بهرهوری گروهی است. در زمینه مدیریت تغییر سازمانی نیز درک تیپ شخصیتی کارکنان بسیار کارگشاست؛ واکنش افراد به تغییرات میتواند متفاوت باشد. برای نمونه، افراد قضاوتی (J) معمولاً خواهان برنامهریزی دقیق و اطلاعات شفاف درباره تغییر هستند، در حالی که افراد ادراکی (P) تغییر را فرصتی برای انعطافپذیری و گزینههای جدید میبینند. یک مدیر آگاه به این تفاوتها میتواند استراتژیهای ارتباطی و اجرایی خود را هنگام ایجاد تحولات سازمانی طوری تنظیم کند که نیازهای هر دو دسته برآورده شود و استرس و مقاومت در برابر تغییر کاهش یابد. به طور کلی، بهکارگیری MBTI در سازمانها باعث میشود توسعه کارکنان هدفمندتر انجام شود، تعارضات و سوءتفاهمهای کمتری رخ دهد و فرهنگ سازمانی پذیرای تنوع سبکهای کاری شکل گیرد، بهطوری که هر کس ارزش تفاوتهای شخصیتی همکاران را درک کرده و به آنها احترام بگذارد.
پایین بودن اعتبار علمی: جامعه علمی نگاه چندان مثبتی به MBTI ندارد و آن را فاقد پشتوانه پژوهشی قوی میداند. بسیاری از روانشناسان این آزمون را از نظر علمی نامعتبر خوانده و حتی آن را نوعی شبهعلم تلقی کردهاند. به دلیل ضعف در پایایی، ممکن است نتایج MBTI در دفعات مختلف برای یک فرد یکسان نباشد (بارها دیده شده که یک فرد در تکرار آزمون، تیپ متفاوتی کسب کند). در رسانههای تخصصی، MBTI گاهی «بسیار بیمعنی» و «یکی از بدترین تستهای شخصیت» توصیف شده است و از آن به عنوان «مد زودگذری که نمیمیرد» یاد کردهاند.
دستهبندی سختگیرانه و سادهسازی بیش از حد: MBTI افراد را مجبور به قرارگیری در یکی از دو قطب هر بُعد میکند (یا برونگرا یا درونگرا و ...)، در حالی که بسیاری از افراد ویژگیهای میانی دارند و شخصیت انسان روی یک طیف پیوسته قرار دارد. این دوقطبیسازی میتواند تصویر سادهشدهای از شخصیت ارائه دهد و پیچیدگیهای فردی را نادیده بگیرد. مدلهای جدیدتر و علمیتری مانند پنج عامل بزرگ شخصیت به جای دستهبندی مطلق، میزان هر ویژگی را میسنجند و به همین دلیل دقیقتر تلقی میشوند. محدودیت دیگر MBTI این است که پیشبینیکنندگی پایینی برای عملکرد شغلی یا موفقیت فرد دارد؛ پژوهشها نشان دادهاند بین تیپهای MBTI و معیارهایی مانند کارایی مدیریتی رابطه معناداری یافت نشده است.
کاربرد نادرست در تصمیمگیریها: اگرچه MBTI برای خودشناسی و آموزش طراحی شده، اما گاهی در موارد نامناسب به کار میرود. به عنوان مثال، استفاده از MBTI در استخدام یا ارتقای شغلی به هیچ وجه توصیه نمیشود، زیرا استفاده از نتایج آن در تصمیمات رسمی میتواند به قضاوتهای نادرست و حتی تبعیض منجر شود. برچسب زدن افراد بر اساس تیپ شخصیتی ممکن است باعث شود تواناییها و تفاوتهای فردی آنها نادیده گرفته شود یا فرد احساس کند در چارچوب ثابتی محصور شده است. مدیران باید آگاه باشند که MBTI صرفاً یک ابزار کمکی است نه یک محک قطعی؛ تصمیمهای مهم در حوزه منابع انسانی را نباید صرفاً بر مبنای نتیجه این تست بنا کرد.
سؤال 1: آیا میتوان از تست MBTI برای استخدام استفاده کرد؟
خیر. MBTI برای استفاده در استخدام طراحی نشده و معیار مناسبی برای ارزیابی شایستگی افراد محسوب نمیشود. بهکارگیری آن در مراحل گزینش ممکن است به تصمیمگیریهای اشتباه یا کلیشهسازی منجر گردد. پیشنهاد میشود در فرایند استخدام از روشها و آزمونهای حرفهای دیگر استفاده کنید و MBTI را صرفاً در حوزه آموزش و توسعه به کار گیرید.
سؤال 2: چطور میتوانم از نتایج MBTI برای پیشرفت شغلی و بهبود کار تیمی استفاده کنم؟
شناخت تیپ شخصیتی خود کمک میکند نقاط قوت و ضعفتان را در محیط کار بشناسید. میتوانید مسیر شغلی مناسبتری انتخاب کنید که با ویژگیهای شما سازگار باشد. همچنین با دانستن تیپ شخصیتی همکاران، میتوانید شیوه تعامل و همکاری خود را تنظیم کنید تا سوءتفاهمها کاهش یافته و کارایی تیم افزایش یابد.
سؤال 3: آیا ممکن است تیپ شخصیتی MBTI من در گذر زمان تغییر کند؟
تا حدی بله. تیپهای شخصیتی MBTI مطلق و همیشگی نیستند. با گذر زمان و کسب تجربههای جدید احتمال دارد در آزمونهای بعدی تیپ متفاوتی کسب کنید، مخصوصاً اگر ترجیحات شما به یک سو خیلی قوی نباشد. با این حال، معمولاً تمایلات اصلی شخصیتی افراد در بلندمدت نسبتاً پایدار میماند.
تست های رایگان خودشناسی
ثبت دیدگاه شما